پرونده جنایی نفرین
داستان پرونده نفرین از اینجا شروع میشه که آخرین چیزی که یادم میاد، ساعت روی میز بود که دوازده و هفت دقیقه رو نشون میداد.
اون لحظه، حس میکردم که دنیام داره به هم میریزه. تصور کن!
اون موجود با ناخنهای بلند و پوسیدهاش، درست توی سینهام فرو میکرد و با دست دیگهش جلوی دهنم رو گرفته بود که نتونم حتی یک صدا در بیارم.
قلبم داشت از قفسه سینهام بیرون میزدو من توی یه کابوس عمیق غرق شده بودم.
یهو از خواب پریدم و با یه حرکت ناگهانی نشستم روی تخت.
با خودم گفتم: “خدا رو شکر، فقط یه خواب بود.” اما وقتی چشمم به ساعت روی میز افتاد…
۱۲:۰۶
دوباره ترس به جونم افتاد. این بار نه به خاطر کابوس، بلکه به خاطر صدای عجیبی که از کمد دیواری میومد.
کمد دیواری به آرامی باز شد و من حس کردم که قلبم توی گلوام جا گرفته.
میدونی، این کمد همیشه برام یه چیز مرموز بوده، ولی حالا انگار واقعاً داره رازهای خودش رو فاش میکنه.
با هر صدای خفیفی که از کمد درمیومد، حس میکردم که دارم به یه دنیای تاریک و پر از راز پا میذارم.
آخه چه کسی یا چه چیزی میتونه توی کمد پنهان شده باشه؟ شاید یک روح، یا شاید فقط یه سایه که منتظر فرصتی برای بیرون اومدن بود.
دستام یخ کرده بودن و دلم میخواست فرار کنم، ولی کنجکاوی منو به سمت کمد کشوند. انگار نیرویی نامرئی منو به جلو هل میداد.
آخه هیچ وقت فکر نمیکردم که شب به این شکل تموم بشه.
با هر قدمی که نزدیکتر میشدم، صداها واضحتر میشدن و حس میکردم که دنیای اطرافم داره به هم میریزه.
حالا دیگه وقتش بود که بفهمم چه خبره. آیا این فقط یه خواب دیگه بود یا واقعاً باید با چیزی مواجه بشم که مدتهاست ازش فرار کردم؟
کمد دیواری با صدای خفیفی بازتر شد و من با قلبی تند و نفسهای بریده، آماده بودم تا رازهایی رو کشف کنم که ممکنه زندگیام رو برای همیشه تغییر بده.
آیا شما هم حاضرین تا با من توی این سفر پر از ترس و هیجان همراه بشید؟
بیاید ببینیم چه چیزی در دل این کمد پنهان شده!
این یکی از ده ها پرونده جنایی هست که ما توی فروشگاه چترنگ و سایت بردگیم بازی موجود داریم اگه دوست داری مابقی رو هم ببینی روی کلمه ” پرونده جنایی ” کلیک کن…
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.